دانلود رمان جهنمی به نام عشق... درباره یک عشق ممنوعه که شخصیت های داستان رو دچار چالش بدی می کنه… عشقی که می تونه خطرناک باشه. آوات جوانی ۲۸ساله است که عاشق روژان خواهر زاده اش شده… این که عاقبت این دوتا چی میشه باهم میریم جلو تا بفهمیم… داستان بر اساس واقعیت نوشته شده و پایانی خوش داره …
دانلود رمان آنارشی... لعیا شهرام دختری آرام برای شناخت جهانگیر مرشد مردی عجیب و مرموز بهش نزدیک میشه… دقیقا بعد از پذیرفتن نامزدی با پسر خالهاش صدرا شهرام، ترسیده برای نجات خودش مجبور میشه پای سفرهی عقد جهان بشینه! همه چیز زندگی لعیا، جهان و صدرا و تمام اطرافیانشون بهم میریزه که انگار سامان پذیر نیست! رازهایی از زندگی جهان و عمارت مخوف فرخ نایب فاش میشه که…
گاهوک به معنی تابوت
🔥فاتح آژند
مردی وحشی و زنباره که...
هر24ساعت چندتا دختر هم نمیتونن راضیش کنن.
بدنش ششتکه و مغزش پر از نفرته.
پولش از پارو بالا میره و هزارتا خدم و حشم داره که جلوش دولا میشن تا اوامرشو اجرا کنن اما یهو دلشو به دختری میبازه که مثل برف سفید و مثل بلوط سخته.
❄️برفین...
این دختر همونیه که فاتح آژند میخواد تا آتیش شعلهورشو باهاش خاموش کنه...
ظریفه؟! نمیتونه؟!
ولی فاتح اومده که فاتح میدون باشه، اون دخترِ سفیدبرفی رو میخواد فقط واسه خودش...
برای فرار از آن ازدواج اجباری پیشنهاد پسر خان را قبول کردم اما این را نمیدانستم که خان دشمن چندین ساله ای پدرم است و من....
داستان واقعی...
«مســیـح» مردی خشک و جدی که بعد چند سال برگشته تا انتقامش رو از مانیا دختری که عاشقش بوده و بگیره!!! با نقشه رئیس بیمارستانی میشه که مانیا هم اونجا کار میکنه. مانیا بیخبر از همجا وارد بازی میشه که با بی رحمی بهش تجاوز میشه و بزور باید...
با بغض نالیدم
_ من دیگه دوستت ندارم فهمیدنش چرا انقدر سخته برات؟ سه سال به پات موندم که یکم تغییر کنی اما هیچ تغییری نکردی.. وضعتو ببین!.. پشت هم بهم دروغ میگی، تو یه قاتلی!
زیر لب غرید:
_ نکنه بخاطر اون دکتر عوضی داری منو میپیچونی؟ همون سگ صفتی که پنج بار اومد خواستگاریت جواب رد شنید ولی ولت نمیکنه! نکنه با اون میپری؟ بخاطر اون داری منو رد میکنی؟
با گریه گفتم:
_آرمان به خودت بیا .. داری چیکار میکنی؟!
بس کن داری میترسونیم!
شلوارو شـ*ورتمو با هم تا روی زانوهام کشید پایین.. محکم سیلی به بین پام زد که آخ بلندی گفتم..
روزگاری زنی بود.یه زن با بدن جذاب کوچولوش و دهانی که برای گناه ساخته شده بود.تنها چیزی که از بدن اون زن شیرین تر بود عطشی بود که درونش وجود داشت؛عطش لمس شدن و جنگیدن،برای فریفتن سرنوشت.این زن،بارها و بارها سرنوشت رو فریب داد که واقعاً نمردنش فقط یه معجزه بود؛اما فکر می کنم خوش شانس بود چون سرنوشت سر راهش یه مرد گذاشت.
مردی که حاضر بود برای چشیدن عطش درونش آدم بکشه.کسی که ممکنه لورنزو گمبینی،زندگیش یکنواخت و بی رنگه.تا اینکه زنی سر راهش قرار می گیره.اسکارلت.زنی با تتوی داغ ننگ روی دستش.قرمز و آتشین.و لورنزو تصمیم می گیره اونو داشته باشه،اما در آینده متوجه میشه که اون فقط یه زن ساده نیست.اسکارلت با خودش دردسر و جنگ میاره.جنگ بین دو گروه مافیا،ایتالیاییها و روس ها،لورنزو و آرتیستوف،چون اسکارلت سوگلی فراری رئیس مافیای روس ها،کاسیان آرتیستوف
دانلود رمان مرثیه ای برای خویشتن... داستان در مورد مرگ دختری هست، توی قبر خوابیده ولی میبینه که بالای سرقبرش چه اتفاقی خواهد افتاد و تمام حرکات و حرفارو می شنوه و حس می کنه و…