دانلود رمان طرز نگاه عاشقانه ات... نهایت این عشق و این طرز نگاه تویی و آن دو چشمان زیبایت، در بین این تلاطم سفر نگاهت ماندم. بیا و فریبایی کن… یا فریبم ده. ولی این شیفته گری را دگر نکن. این نگاه تو سال هاست که با من است..که سال هاست که دوست من شده. پس نگذار که رهایم کند. بجو و بیاب، که با من باش. طرز نگاهت را عوض نکن، این نگاه همان نگاه عاشقانه ای تو بر من است. دست بگذار بر روی قلبم حسش کن…
💚رمان افسونگر
🍀نویسنده: #هما_پور_اصفهانی
🍀ژانر #عاشقانه #انتقامی
تائیس افسونگری بود که با افسون خود اسکندر را وادار کرد پرسپولیس را به آتش بکشد و من افسونگری هستم که روح را به آتش می کشم … یکی پس از دیگری … افسون نخواست افسونگر باشد … افسونگرش کردند.
ماجرا از خواندن یک وصیت نامه شروع شده و سبب آشنایی سحر از یک خانواده سنتی با میعاد میشود؛ تک پسر مغرور و محجوب نعیمه خانم که کلی برایش آرزو دارد و یک شرکت به سرش قسم میخورند ولی حریف زبان درازی سحر نمیشود. میعاد که با هدف خاصی به او نزدیک شده، کمکم متوجه رازهای بزرگی در زندگی سحر میشود.
مهتا برای گذراندن دوره کارورزی خود، پرستار پسری ۲۸ ساله بنام سام میشود ک ۴ سال پیش طی حادثه ای فلج شده است. ورود مهتا به عمارت جاوید و دیدن فرهودِ جاوید عموی سام، ماجراهای مرموزی رو برای مهتا به ارمغان میاره......
آهیلِ افخم پسرِ یکی از اشخاص بزرگ و قدرتمند در خاورمیانه، معروف ترین موتورسوار خاورمیانه و وارث مجموعه های آموزشی که با گذراندن شبی سیاه با یک دختر عکس های آنها در فضای مجازی منتشر می شود.
با سرتیترهای مختلف از جمله رابطه نامشروع پسر متاهل یکی از بزرگان با دانش آموز مرکز آموزشی اش!
در این هنگام آهیل تصمیم می گیرد که به شیوه ی خودش این افتضاح را پاک کند…
حوالی هیچستان❌فاقد دیگر فرمتها❌
ایران ابطحی، در گذشته قربانی تجاوز بوده و حالا با تلاش خودش تونسته به موقعیت اجتماعی بالایی دست پیدا کنه و به سختی گذشتهی تلخش و فراموش کنه. با ورود جاوید نواب به زندگیش، دوباره جرأت تکیه کردن به مردی رو پیدا میکنه. جاوید نواب، مردی با اخلاق خاص خودش که از گذشتهی تلخ ایران چیزی نمیدونه ولی اتفاقهایی باعث میشن گذشتهی ایران مخفی باقی نمونه...
داستان رمان مومیایی زندگی دختری به نام تارا را روایت میکند.
دختری با گذشته ای پیچیده…
زندگی ای پر از فراز و نشیب که اثراتش تا الان هم گریبان گیرش است…
تارا به همراه نامزدش اشکان، در پی آماده سازی مراسم عروسی شان هستند اما…
یه مجله خبری معتبر داریم، یه دختر خبرنگار با بابای پر نفوذ که سر به هواست و یه پسر معمولی، از قشر ضعیف جامعه!
ویانا توی این دفتر به عنوان خبرنگار شروع به کار می کنه و خرابکاریایی به بار میاره و به خاطر نفوذ باباش اونجا موندگار میشه... این وسط این آویز هست که از دستش کم مونده سر به بیابون بذاره! حالا همه چی از ورود شخصیت های جدید شروع میشه... دو خبرنگاری که قراره دردسر بزرگی ایجاد کنن.
قضاوتت کردند؟
فدای سرت .
خدا را شکر کن .
تو یکی را داشتی که به اندازه ی یک هشتِ افتاده پشتت
بود.
کنارت بود.
همراهت بود.
همدمت بود.
عاشقت بود.
عاشق...
به نام او