رمان یاکان یک مرد سرد و بیاحساس است که بهعنوان بزرگترین قاچاقچی مواد در میان تمام افراد جامعه شناخته میشود. یاکان بهقدری وحشی و بیرحم است که هیچ کسی جرات نزدیک شدن به او را ندارد. اما همه چیز زمانی تغییر میکند که دختر سرکش و زیبا، فرزند سرهنگ، وارد زندگی او میشود. دختر نازپروردهای که هیچ علاقهای به تابعیت از قوانین و دستورات ندارد. اما هرچه بیشتر با یاکان درگیر میشود، آتش و تب شدیدی در دل هر دوی آنها شعله میزند.
یاکان، مردی که قسم خورده است هرگز به هیچکس آسیب نرساند، دیگر نمیتواند از احساساتش فرار کند. وقتی او به دختر دست پیدا میکند و نقشههای پیچیدهای برای انتقام میریزد، هیچکدام از آنها نمیتوانند پیشبینی کنند که این دنیای تاریک و پیچیده چه سرنوشتی برای آنها رقم خواهد زد.
داستان از جایی شروع میشود که قهرمان قصه در یک شب بارانی و تاریک در دل طبیعت به چالش کشیده میشود. آسمان غریدن میکند، باران سیلآسا راههای بازگشت را میبندد و شخصیت اصلی مجبور میشود تا در دل کوه و جنگل به دنبال پناهگاهی باشد. در این میان، غاری با نور کمجان و اسرارآمیز توجهش را جلب میکند و با ورود به آن، دختری جوان و مرموز را میبیند.
این دختر که به طرز شاعرانهای در غار پناه گرفته، ظاهری غیرعادی دارد. لباس طراحی شده از برند شنل، پوست لطیف و رفتار مرموز او، قهرمان داستان را شیفته و کنجکاو میکند. اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. رازهایی در این غار و گذشتهی این دختر نهفته است که خواننده را به سفری هیجانانگیز میبرد.