💚رمان : #فراز_در_هبوط
🍀نویسنده : #ساغر_بانو
🍀ژانر : #عاشقانه
رمان فراز در هبوط چطور می تونم عاشق مردی بشم که برادرم رو ازم گرفت؟ اون یه لاته... یه لاتِ آدم کش ومن یه دختر بی پناه وفقیر. اون جذابه، نفسگیره! اما من از اون متنفرم. اون برادرم رو کشته وحالا می خواد مجبورم کنه به زور زنش بشم.....
💚رمان : #اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری
🍀نویسنده: الناز Poaro 812
🍀ژانر : #عاشقانه #ازدواج_اجباری #انتقامی #اربابی
رمان اجبار اختیاری اختیار اجباری “زندگی اربابی همش درد داره ! همش ناراحتیه ! کاش یه آدم ساده بودم…کاش اختیارم دست خودم بود،نه اجبار…من به این زندگی پردرد محکومم! از زندگی پر آرامش محرومم…! من مجبورم اختیار کنم کسی را برای خودم و اختیار دارم مجبور کنم خودم رو به زندگی با او…

دانلود رمان شوگر ددی نوشته جید وست
رمان: #شوگر_ددی
نویسنده: #جید_وست
ژانر: #عاشقانه #بزرگسال #صحنه_دار
خلاصه:
وبسایت شوگر ددی شاید پایهی محکمی برای یه برنامهریزی بینقص زندگی نباشه، ولی من یه دختر کوچیک شهرم با رویایهای بزرگ. و یه آگهی هست یه آگهی عجیب و غریب که نمیتونم از فکرش بیرون بیام…
دو مرد داغ دنبال دختر کوچولوی خاصشون هستن. کسی که بتونه سرگرمشون کنه، بخندونهشون، با برنامههای شغلیشون کنار بیاد.
طبیعتاً کارل و ریک شرط و شروط خودشونو دارن.
یکیش اینه که با هم میان، یا اصلاً نمیان.
خب، مشکلی نیست. میتونم با اینم کنار بیام.
و تا جایی که تونستم بفهمم، خبری از اسکلت توی کمد طراحیشون نیست.
فقط دو تا شوگر ددی سکسی با سلیقههای خاص. چیز نگرانکنندهای پیدا نکردم.
تا وقتی که کارل و ریک، اون راز بزرگ رو لو میدن.
همون رازی که باعث شده دخترا، یکی یکی، فرار کنن—بدون حتی یه نگاه به عقب.
شاید منم باید فرار کنم.
رمان: #پرستش
نویسنده: #زهرا_قلنده
ژانر: #عاشقانه #انتقامی #بزرگسال
خلاصه:
دختری به نام پرستش که در یک مهمانی جذب پسری به نام شهیاد میشه که از قضا پسرعموی دورِ پرستشه
شهیاد به خاطر یک انتقام به این دختر نزدیک میشه .. اما زمانی که این انتقام به عشق تبدیل میشه رابطشون با مخالفت خانواده پرستش مواجه میشه .....
رمان تب تند پیراهنت داستان محیا زنی است که زخمهای زندگی را با تمام وجود چشیده؛ زنی تنها با یک دختر پنجساله به نام هستی، که گذشتهای مبهم و پر از درد پشت سر گذاشته و حالا تصمیم دارد در خانهی خاندان محتشم، دوباره زندگی کند.
خانهای با قوانین سخت، سنتهای ریشهدار و در رأس آن، مردی مرموز و مقتدر به نام سید عماد محتشم؛ مردی با چشمانی نافذ، نگاههای سنگین و غروری که به راحتی شکسته نمیشود.
اما حضور محیا با تمام سادگیاش، کمکم سکوت این خانهی سنتی را میشکند...